جدول جو
جدول جو

معنی باده پیمای - جستجوی لغت در جدول جو

باده پیمای(بَ دَ / دِ)
باده خوار. شرابخوار. (آنندراج) :
من از رنگ صلاح آن دم بخون دل بشستم دست
که چشم باده پیمایش صلا بر هوشیاران زد.
حافظ.
رجوع به باده پیما شود.
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از باده پیما
تصویر باده پیما
باده خوار، باده نوش، برای مثال چو با حبیب نشینی و باده پیمایی / به یاد دار محبان باده پیما را (حافظ - ۲۴ حاشیه)، کسی که بسیار باده بخورد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از باده پیمایی
تصویر باده پیمایی
باده نوشی، شراب خوری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بادیه پیما
تصویر بادیه پیما
رونده در بادیه، صحراگرد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بادیه پیمایی
تصویر بادیه پیمایی
بادیه طی کردن، درنوردیدن بادیه
فرهنگ فارسی عمید
(سِ یَ دَ / دِ)
آنکه بادیه پیماید. روندۀ در بادیه. صاحب آنندراج آرد: از عالم دوزخ آشام است. نورالدین ظهوری گوید:
جرس محمل مقصود چنین نغمه سرا
به ثنای قدم بادیه پیمای من است.
(از آنندراج).
صیدگری بود عجب تیزبین
بادیه پیمای و مراحل گزین.
نظامی.
لغت نامه دهخدا
(دَ / دِ پَ / پِ)
قدح پیمائی. تعاطی اقداح. باده گساری. می گساری
لغت نامه دهخدا
باده پیما. شراب خواره. (ناظم الاطباء). رجوع به باده پیما شود
لغت نامه دهخدا
شراب خوار و شرابخواره. (شرفنامۀ منیری). شراب خواره را گویند. (هفت قلزم). باده خوار. (آنندراج). پیمایندۀ شراب را گویند. شرابخوار. (شعوری ج 1 ورق 150).
لغت نامه دهخدا
(یَ/ یِ پَ / پِ)
عمل بادیه پیما. بادیه پیمودن. بادیه طی کردن. بادیه درنوردیدن:
رهروی روی به تنهائی کرد
بهر حج بادیه پیمائی کرد.
جامی (از فرهنگ ضیا)
لغت نامه دهخدا
(لَ / لِ بَ زَ دَ / دِ)
راه پیما. راه پیماینده. روندۀ راه. که راه طی کند. که راه پیماید. که راه رود. راهرو:
کعبه صفتند و راه پیما
باور کنی که آسمان و ماهند.
خاقانی.
و رجوع به راه پیما شود
لغت نامه دهخدا
(پَ / پِ)
یاوه گوی. بیهوده گوی.
لغت نامه دهخدا
تصویری از باده پیمایی
تصویر باده پیمایی
عمل باده پیما شرابخواری میخواری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بادپیمای
تصویر بادپیمای
آنکه کار بیهوده و عبث کند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باد پیما
تصویر باد پیما
آنکه کار بیهوده و عبث کند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باده پیما
تصویر باده پیما
((~. پِ))
شرابخوار، می خوار
فرهنگ فارسی معین